کد مطلب:315086 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:206

اسیر یوسف زهرا


هزار بار گر افتد به خاك پای تو دستم

هنوز از تو و از هدیه ی كمم خجل استم



چنان به عشق تو گشتم اسیر، یوسف زهرا

كه مشتبه شده بر خلق، من حسین پرستم



به ساقی و می و جام و بهشت و حور چه حاجت

كه من زصبح ولادت به یاد چشم تو مستم



ببخش گر كه برادر زدم صدات برادر

تو نجل فاطمه، من تا ابد غلام تو هستم



به شوق آنكه بریزم به پات نقد جوانی

زكودكی دل خود را به تار زلف تو بستم



دو دست گشت جدا از تن و جدا نشد از تو

سرم شكست ولی، عهد خویش را نشكستم



[ صفحه 235]



تمام عمر جز این دم كه نیست تاب قیامم

تو تا اجازه ندادی به محضرت ننشستم



به پای عشق تو یك لحظه از دو دست گذشتم

علی به یاد همین لحظه بوسه داد به دستم



در آب رفتن و عطشان زبحر آب گذشتن

به عهدنامه چنین ثبت بود روز الستم



گرفته ام همه جا لحظه لحظه دست تو «میثم»

اگر تو رشته گسستی من از كرم نگسستم